به گمانم خستگی نیز ز دست من خستیده است وز ناله و فغان و فریاد های من. دگر طاقتم طاق کردیده همچون آبی در زیرین زمین که درپی راهی برای گریز و نمایان گردیدن است تا خود را در شان چشمه نمایان کند آری من نیز در پی آن روز رهاییم.....در پی آن روز به دنبال ثانیه ها می دوم تا شاید بتوانم فریاد آزادی سر دهم واز این خارهای پرپاپیچ که چون حصاری پیرامونم را درنوردیده اند رهایی یابم.
در هر هنگامه که به اطراف و اطرافیان خویش می نگرم جز خار و حصار و تیغ هیچ نتوانم ببینم وز آزلذی و رهایی هیچ نشانی نتوان یافت.آه.....آزادی چه پرنده ی فراخ بالی را در خیالم می پرورانم که با سیر زمان دراوج آسمان ها ناپدید می گردد و هیچ در خاطر نسپارد من نالان زبند را که چشم به راه اویم.
کاش می توانستم در عالم وهم وخیال خویش راهی جز مرگ را برای ترک گفتن این حصار فولادین تن در حیاتم بیابم ای کاش.......
می گویند ساده ام، دلباخته ام آری چون با یک نگاه و با چشمانت تمام عمر و وجودم را به بازی می گیری
مرغان بلندپرواز همیشه تنهایند..........آه تنهایی...........
ناامیدی آتشی ویران گر استسادگی ازناامیدی بدتراست سادگی را عشق درمان میکندآب با آتش چه کرد آن میکند
17368 بازدید
5 بازدید امروز
2 بازدید دیروز
10 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian